۱۳۸۸ شهریور ۲۳, دوشنبه

دانلود فيلم ابراهيم شريفي قرباني تجاوز در كهريزك

ابراهيم شريفي از بازداشت شدگان اعتراضات پس از اعلام نتايج انتخابات از تجاوز به خودش و تهديد پس از آن براي عدم صحبت با كسي درمورد تجاوز مي گويد. لينك ويدئو در زير مي آيد:http://www.4shared.com/file/132330324/2ca7b225/131_ebrahim_sharifi_ghorbani_tajavoz_kahrizak.html

روز ايران(روز قدس سابق)

اي

۱۳۸۸ شهریور ۱۸, چهارشنبه

سپاهیان سبز -سپاهیان سیاه

گفته می شود که بسیاری از کارکنان سپاه هم از وضع کنونی راضی نیستند و در واقع به این اوضاع معترض هستند .ولی تاکنون نه اعتراض ویا افشاگری یا خبری از ایشان شنیده نشده واز دید مردم اینها همان سپاهیان ظلمت بشمار میروند که فجایع اخیر و تجاوز ها و شکنجه ها را بر هموطنان خود اعمال کردند.باتوجه به اظهارات فرمانده سپاه هم که خواستار دستگیری سران اصلاح طلب شده است دخالت سپاه در انتخابات و فجایع پس از آن در بازداشتگاههای غیر قانونی را محرز می کند. حال بر سپاهیان همراه ملت است که تا دیر نشده خود را از صف سپاهیان ظلمت جدا کنند وبه صف سپاهیان سبز بپیوندند.بدیهی است سپاهیان در بازداشتگاه ها و پادگان ها به اطلاعات و تصاویر موبایلی و عکس هایی دسترسی دارند که چهره متجاوزان را بیش از پیش رسوا می کند با انتشار اینها می توانید سهم خود را به این جنبش سبز ادا کنید و صف خود را از صف متجاوزان و شکنجه گران جدا کنید و گر نه در آینده در قلب این ملت جایی نخواهید داشت.

جمعه 27 شهریور روز ایران است

جمعه 27 شهریور روز ایران است نه روز قدس جنبش سبز ایران خود را آماده رویارویی بزرگ همانند 25 خرداد می کند که حکومت را در بهت فرو برد . وحشتی که از این حضور در دل سیاه شان افتاده خواب را از چشمانشان ربوده . فکر می کنند این جنبش قائم به شخص است که با دستگیری سران آن بتوانند آنرا خاموش کنند .

اندکی صبر سحر نزدیک است

هموطنان عزیز خبر پلمب دفتر کروبی و دفتر حزب اعتماد ملی و دفتر دفاع از حقوق زندانیان ودفتر پیگیری بازداشت شدگان و آسیب دیدگان اخیر طی 24 ساعت گذشته نشان از وحشت رژیم از مبارزه جانانه و عدم خاموشی این راه سبز امید است.در زیر سخنرانی مسیح علی نژاد در سانفرانسیسکو آورده ام بنقل از وبلاگ خودش .
مسیح علی‌نژاد: ۳۰ سال ما لرزیدیم، اینک شما بلرزید!
متن کامل سخنرانی مسیح‌ علی‌نژاد در جمع ایرانیان مقیم سان‌فرانسیسکو:
مسافر ایرانم، ایرانی که تا دیروز اگر دربان و نگهبان فلان مسجد محل به میزان اعتقاد ما به خدا و ولایت و نماز میت و چه و چه شک می‌کرد، کافی بود تا ملتی خانه‌خراب شود و از شغل و تحصیل و یک زندگی معمولی باز ماند. اما امروز شک بزرگ همان ملت به نتیجه انتخابات، دولتی را خانه خراب کرده است. این است برتری شک ما به شک آنها که این روزها حضرات از دولت‌ورزی و قدرت فروشی و حکمرانی باز مانده‌اند. زندان‌بان شده‌اند، گرفتار زندانیان ما شده‌اند. حتی بدن بی‌جان ندا و سهراب و مسعود و اشکان و باقی برادران و خواهران شهیدم روی دست‌شان باد کرده است و به چه کنم چه کنم افتاده‌اند. تا دیروز ما نمی‌دانستیم با آنها چه کنیم از این پس آنها نمی‌دانند با ما چه کنند؟ خوش است این گیجی مفرط دولت که محصول‌اش گنج حضور ماست در انتخاباتی که به جای تحریم، رای دادیم و حالا طلبکار به میدان آمده‌ایم ورنه بی حضور ما، دولتی با رای اندک می‌آمد و فخر انتخاب دموکراتیک‌اش را به جهان، گران می‌فروخت.مسافر ایرانم، ایرانی که در شب‌های مناظره محمود احمدی‌نژاد با میرحسین موسوی و مهدی کروبی، مردم می‌دیدند که حاکمیت چه بازیگرانه به ملت مهربانی می‌کرد و دولت نیز مهرورزی می‌کرد. طرفداران احمدی‌نژاد درست روبروی دانشگاه تهران به صورت ما گل پرتاب می‌کردند. اما تنها چند شب بعد، از میان همان جمعیت، گلوله توی سینه خواهران و برادرانم شلیک کردند و باتوم بر تن و جان شان کشیدند و بعد هم به امام زمان نامه نوشتند مثل باقی دروغ‌های این روزهای خود برای امام‌شان هم خالی بستند و گفتند که اسلحه حمل نمی‌کردند. ما به همان قانون نیم‌بند پایبند شدیم و پای صندوق‌های رای رفتیم اما آنها هنوز ما در مرکزهای رای‌گیری بودیم که بی‌قانونی آغاز کردند یکی پس از دیگری: پایان زود هنگام ساعت انتخابات، شمارش زودهنگام نتایج آرا، تایید زودهنگام ریاست‌جمهوری احمدی‌نژاد پیش از نظر نهایی شورای نگهبان و به تازگی اعلام زود هنگام معرفی مشایی مسله‌دار به عنوان معاون اول، پیش از مراسم تنفیذ.شگفتا بر این همه شتاب شبهه‌ناک که کودتا کمترین نام است برای آن.مسافر ایرانم، ایرانی که تا دیروز همه چیزمان به همه چیزمان می‌آمد. مجلس‌مان به ملت قهر کرده و ساکت‌مان، شورای‌مان به سرمای حضورمان و از همه مهم‌تر دولتمرد کوتاه ما به بی‌حوصلگی‌های درازمان می‌آمد اما از این پس دولت دروغ کجا و ملتی که صادقانه به صندوق‌های رای اعتماد کرد، کجا؟ گریه مادران داغدار ما کجا و گریه سیاستمداران، پشت تریبون‌های رسمی کجا؟ سهراب و ندا و باقی برادران و خواهران‌ام، جان ناقابلی داشتند که همان را هم تقدیم ملت کردند. اندک آبرویی هم داشتند که آن هم شد آبروی کل ایرانیان در جهان.مسافر ایرانم….به گمانم اشتباه می‌گویم. نه من مسافر ایرانم و نه شما مهاجر ایرانید. صاحب ایرانم، مسافران، همان اقتدارگرایانی هستند که چند صباحی به خانه ما ایران آمده‌اند و بساط تحجر و انحصارطلبی و خودی و ناخودی پهن کرده‌اند. مسافران هم آنان‌اند که سلیقه‌ها، عقیده‌ها، گفتمان‌ها، آرمان‌ها، مذهب‌ها و مکتب‌های دیگر را برنمی‌تابند و حتی مسجد و منبر مسلمانانی که به شیوه آنها مسلمانی نمی‌کنند را هم خراب می‌کنند. مسافران همان صاحبان اندیشه دگم و طالبان دیکتاتور مسلکان‌اند که برای کشتن یک زن محجبه در آلمان سینه‌دری می‌کنند اما در خانه خودشان، جنازه پشت جنازه در سردخانه‌های شهر پنهان کرده‌اند . مسافران این روزها صاحب‌خانه‌های خیالی ایران شده‌اند. عجیب بی‌رحم شده‌اند.مردم را در برابر مردم گذاشته‌اند و قصه گلادیاتورها را دوباره ورق می‌زنند.حالا ما صبوری می‌کنیم و با هم و در کنار هم، مسافران را رسم ادب و میهمانی یاد می‌دهیم. کماکان با همان قانون نیم‌بندی که به تن قانون‌گذاران‌مان زار می‌زند، مبارزه را ادامه می‌دهیم. قاعده همان قاعده پیشین است در خیابان‌های تهران: جنگ مسلحان است و موبایل‌داران، جنگ اسلحه است و الله‌اکبر، جنگ باتوم است و بغض، جنگ گاز اشک آوار است گلوی پرفریاد، جنگ دروغ است و دوربین، جنگ فشنگ است و فیس‌بوک. جنگ تلویزیون است و توییتر، جنگ قدرت است و غیرت و این جنگی است که دولت ایران به ملت ایران تحمیل کرده است و شعار : «تا احمدی نژاده، هر روز همین بساطه » نیز ادامه همان شعار معروف روزهای جنگ تحمیلی عراق علیه ایران است که فریاد می‌زدند: جنگ،جنگ تا پیروزی.و اما فرجام این روزها چه خواهد شد؟ پاسخ واضح است. آنچه باید می‌شد، شد.آنچه باید اتفاق می‌افتاد، افتاد. انتخابات ایران و رخدادهای بعدش هم تلخ بود هم درخشان.تلخی‌اش که گفتن ندارد کافییست تنها یک نگاه ساده بدوزی به چشمان مادران داغدار و خانواده‌هایی که هنوز گمشده دارند و از این زندان به آن زندان و از این سردخانه به آن سردخانه دنبال دلبندان خود می‌گردند. آتش می‌گیرد دلت از آتشی که در دل هم‌خانه برپاست. اما درخشان از آن رو که ملت در یک گردش عاقلانه جایش را با دولت و حاکمیت عوض کرده است.تا دیروز زنان، جوانان، معلمان، دانشجویان، روزنامه‌نگاران، وبلاگ‌نویسان و حتی شهروندان معمولی در تاکسی‌ها و اتوبوس‌های شهر پس از هر کار و گفتاری به شکل فاجعه‌انگیزی احساس ناامنی می‌کردند اما از این پس این دولت و قدرت است که بیش از ما دلش می‌لرزد و مردانش احساس ناامنی می‌کنند.در کابینه کابوس اعتراض ما را می‌بینند، سپاه و بسیج و نهادهای امنیتی و اطلاعاتی از صدای سکوت راهپیمایی‌کنندگان هم هراسیده‌اند. خواب بربزرگان شهر حرام شده است.جوانان به نمازجمعه می‌روند، نماز وحشت بر پیران قدرت واجب می‌شود. برای هر تصمیم‌شان هزار گارد ویژه و مامور و ابزار مبارزه به کار می‌بندند. خانه قدرت ناامن شده است. احساس ناامنی از خود ناامنی کشنده‌تر است. اما این روزها احساس عدم امنیت از بدنه جامعه به بدنه حاکمیت منتقل شده است چنانچه از صدای الله اکبر و فاتحه مردم بر مزار شهیدان هم می‌ترسند و شبانه بر در می‌کوبند و دستور«الله اکبر ممنوع» صادر می‌کنند و روزانه به بهشت زهرا می‌روند و به عزاداران هم دستور «فاتحه‌خوانی» ممنوع می‌دهند.از عزای ما هم می‌ترسند. به گمانم شاملو اگر زنده بود و می‌دید عزای ما هم بساط سور و سات مستان قدرت را بر هم می‌زند، جای آنکه بگوید: ابلیس پیروز مست سور عزای ما را به سفره نشسته است، شعری دوباره می‌سرود: ابلیس پیروز مست، سوز عزای ما را به لرزه نشسته است.

۱۳۸۸ شهریور ۱۶, دوشنبه

نامه خواهرخواهر شهیدان علی، مهدی و حمید باکری

متن كامل بيانيه خواهر شهيدان باكري
به خود آئید ! رفتار شما با کدامیک از قوانین بشری مطابقت دارد؟
مردمی که تا دیروز که قرار بود برای نمایش قدرت پای صندوقها بیایند انسانهایی باشعور بودند، ولی امروز که خواستار حقشان هستند ، خس و خاشاک و مزدور بیگانه شده اند. شرک را به حدی رسانده اند که یکی از آیات عظام می فرماید: اطاعت از رئیس جمهور اطاعت از خداست !!!!شما چطور نام خود را مسلمان گذاشته اید؟

كلمه: زهرا باكري خواهر شهيدان باكري با صدور بيانيه اي دلسوزانه و منتقدانه نسبت به وقايع اخير موضع گيري كرد. روز گذشته بخشي از بيانيه از طريق رسانه ها چاپ و منتشر شد. متن كامل اين بيانيه امروز از طريق خانواده بزرگوار شهيدان باكري در اختيار "كلمه" قرار گرفت. متن اين بيانيه بدين شرح است.بسم الله الرحمن الرحيم‌اینجانب خواهر سه شهید هستم. در زمان رژیم شاهنشاهی برادر بزرگم شهید و برادر دیگرم به حبس ابد محکوم شد. دو برادر دیگرم نیز در حکومت جمهوری اسلامی به شهادت رسیدند .30 سال از عمرم را در حکومت ستمشاهی و 30 سال باقی را در جمهوری اسلامی سپری کردم.در زمان رژیم شاهنشاهی که برادر بزرگم اعدام شد و برادر دیگرم در زندانهای قصر، اوین، عادل آباد شیراز، قزل قلعه و زندان ارومیه زندانی بود ، ما و مردمی چون ما این حق را داشتیم که با حقوق دانان بین المللی و نمایندگان سازمان عفو بین الملل و نمایندگان سازمانهای حمایت از زندانیان دیدار و در مورد زندانیانمان گفتگو کنیم ، ولی در حکومتی که به اسم حضرت علی(ع) و امام زمان مزین است، پدران و مادران و همسران زندانیان، حق ندارند از احوال آنان با خبر باشند و هیچ گونه اطلاعی، حتی در مورد محل بازداشت عزیزانشان به آنان داده نمی شود و خانواده ها حق بازگو کردن وضعیت بد زندانیانشان در زندانها را با هیچ مقام و مسوولی ندارند؟؟!!! آقایانی که در مصدر امور تکیه زده اید کمی انصاف داشته باشید و وضعیت زندانهای ستمشاهی ، که ظاهرا عده ای از شما آنها را دیده اید ، را با وضع زندانهای مملکت اسلامی امروز مقایسه کنید.بعد از اعدام برادر بزرگم علی باکری، خانواده برای او مجلس ختم گرفت. مراسم هفتم و چهلم را هم دائی هایمان در تهران گرفتند . چند ماه بعد از اعدام برادرم من در آموزش و پرورش استخدام رسمی شدم، خواهر کوچک ترم در راس مدیریت آموزشگاه عالی آموزش و پرورش استخدام شد ، برادرم مهدی در کنکور دانشگاه پذیرفته شد و نظام شاهنشاهی هیچ گونه مزاحمتی برای ما ایجاد نکرد. آیا واقعا امروز نیز اوضاع خانواده های قربانیان همین طور است؟!! برادر من با بانگ الله اکبر به پای چوبه ی دار رفت، اما رژیم شاه برای اثبات حقانیتش از او استفاده نکرد. شما را به خاطر خدایی که نامش را به زبان دارید اما به گفته هایش عمل نمی کنید ، کمی به خود آئید و فکر کنید رفتار شما با کدامیک از قوانین بشری مطابقت دارد؟!!برادرم مهدی باکری به دنبال برقراری حکومت عدل علی بود. شبهایی که شب نامه و اعلامیه به خانه می آورد تا به همراه دیگر برادران و خواهرانمان در خانه های اطراف پخش کنیم به من می گفت : خواهر من، حکومت عدل علی در ایران حاکم خواهد شد. تو دیگر نگران گرسنه خوابیدن بنده های خدا نخواهی بود، دیگر همسایه بی خبر از همسایه اش نخواهد خوابید و هیهات که برادرانم و هزاران شهید دیگر با این آرزوها از همه چیز و همه کس خود گذشتند و امروز عده ای که از گذشتگان عبرت نمی گیرند یا قدرت به آنها اجازه نمی دهد که به خود آیند، با سوء استفاده از نام اسلام و شهدا با مردم هم وطنشان چه می کنند؟ مردمی که تا دیروز که قرار بود برای نمایش قدرت پای صندوقها بیایند انسانهایی باشعور بودند، ولی امروز که خواستار حقشان هستند ، خس و خاشاک و مزدور بیگانه شده اند. شرک را به حدی رسانده اند که یکی از آیات عظام می فرماید: اطاعت از رئیس جمهور اطاعت از خداست !!!!شما چطور نام خود را مسلمان گذاشته اید؟!!شما با بت پرستان قبل از اسلام چه تفاوتی دارید؟!برادران من، مهدی و حمید عاشق همسران و خانواده خود بودند . وقتی حمید به خانه می رسید، احسان از شانه های پدرش پایین نمی آمد. هرگاه مهدی از جبهه بازمی گشت، ساعتها با خواهر زاده های خود بازی می کرد. اما با وجود این علاقه، آنها عشقی والاتر به خدا و میهن و اسلام واقعی داشتند که تمای عشق ها را تحت الشعاع قرار داد و باعث شد آنها از تمامی لذات دنیا دست بکشند.... و امروز شما بر روی خون آنها نشسته اید و مزدوران باطوم به دستتان، به جرم طرفداری از کسی که در روزها و سالهای بحرانی کشور در پشت جبهه پدرانشان را حمایت کرده و صلاحیتش توسط شورای نگهبان تایید شده است، بر سر فرزندان آنان می کوبند!!مهدی و حمید و مهدی ها و حمید هایی که رفته اند هم سپاهی بودند. آنها بسیجی بودند. امروز عده ای بسیچی نما شیشه های در منزل خواهرم را شکستند، اما خوشبختانه موفق نشدند به داخل خانه بروند و مانند قوم مغول بزنند و بکشند و ببرند تا شاید این گونه عقده ها و نفرت درونی خود را فرو بنشانند . اما در مورد همسران برادرانم جملات نا مربوطی شنیده ام. شما اگر ذره ای شرم از مقام و خون شهید داشتید، امروز این بی حرمتی ها را به همسران شهدا نمی کردید . کسانی که تا قبل از این بی عدالتی اخیر حاکمیت، با چنگ و دندان از این حکومت حمایت کرده اند چطور یک شبه مستحق این همه توهین شده اند؟! آنها شبها در خفا برای همسران خود گریسته اند تا کسی اشکهای آنان رانبیند، تا مثل حضرت زینب محکم و استوار باشند. آنوقت شما مقدس مآبان و تازه به دوران رسیده ها که باکری ها را نمی شناسید، می گویید همسرانشان دیگر باکری نیستند؟! شما که هستید که چنین حقی به خود می دهید؟!من به عنوان بزرگ خانواده باکری به همسران برادرانم افتخار می کنم . همسر مهدی با خواهش خانواده باکری با فردی که ارزش و حرمت شهید را می داند، ازدواج کرده است. ایشان از ابتدای ازدواجشان عکس مهدی را به دیوار خانه شان آویخته اند و با فرزندشان در مورد عمو مهدی حرف می زنند و فرزندشان از زمان تولد، مهدی را به عنوان عمو و انسانی والا شناخته است . آنوقت شما می گویید چرا اسم باکری را دارند؟! اما در موردهمسر حمید! شما مصداق واقعی ضرب المثل کافر همه را به کیش خود پندارد هستید. آیا واقعا فکر می کنید می توانید هر کس را به هرکس که خواستید نسبت دهید؟!شرم از روز قیامت ندارید؟!البته شما در حدی نیستید که اجازه دیدار با شهدا را بیابید ، اما وای به حالتان که جوابی برای آنها نخواهید داشت!بعد از مراسم چهلم مهدی و حمید، من به عنوان بزرگ خانواده، به هر دوی آنها گفتم که ازدواج کنند و این چیزی جز فرمان خدا نبود. همسر حمید با داشتن دو فرزند، جوانی و همه چیزش را صرف تربیت آنها کرد و خدا می داند که چه فشارهایی را به تنهایی به جان خرید تا فرزندانی صالح تربیت کند. فرزندان پاکی که شما از تهمت زدن به آنها هم ابایی ندارید . همسران برادرانم به حرمت زندگی کوتاهی که با برادر من داشته اند، نور چشم خانواده باکری هستند و خواهند ماند. خوشحالم که خانواده ما بدهی به شما ندارد. نه از حکومت کمکی دریافت کرده ایم و نه به موقعیتی چشم داشته ایم. نه سهم خواهی کرده ایم و نه سهمی خواهیم خواست. ( الحمد لله ) من وظیفه خود می دانستم که این نامه را برای شادی روح شهیدانم بنویسم. باشد که برای آنها که آخرت را فراموش کرده و به خاطر قدرت کثیف مادی چشم به حقایق بسته اند، نیز تذکری باشد تا بندگی خدا بکنند و نه برده بنده خدا باشند....زهرا باکری- خواهر شهیدان علی، مهدی و حمید باکری

۱۳۸۸ شهریور ۱۰, سه‌شنبه

خشونت-تنها سلاح دولت كودتا

دولت كودتا براي ساكت كردن اعتراضات خشونت با دوز بسيار را به تجويز كارشناسان از كشور دوست و برادر كه 30 سال است براي ما قرار است نيروگاه اتمي بسازد به كار برد ولي غافل از اين كه مردمي كه در دو هفته قبل از انتخابات طعم شيرين آزادي نيم بندي كه رژيم فراهم كرده بود را چشيدند ديگر حاضر نيستن دآنرا با قفس عوض كنند و زندگي كردن در اين قفس بزرگ را چندان متفاوت با آن قفس هاي كوچك كه در اوين هست نميدانند. به احمدي نژاد بگوييد كه اگر دنبال سران اعتراض مي گردي كافيست به دور و بر خود نگاهي بياندازي نياز به هوش و ذكاوت چنداني ندارد .در هر دستگاه دولتي پيدا مي شوند در كوچه و خيابان هستند.ولي تو نمي تواني آنها راببيني چون هاله نورمردمك چشمانت را بسته .سرداران سپاه كه با پول اين ملت شكم گنده كرده اند قراربود از اين ملت در مقابل دشمنان خارجي دفاع كنند ولي به جان اين ملت افتادند و معلوم نيست اين خشونت را از كجا و كدام فرهنگ وام گرفته اند . چنين خشونتي در فرهنگ ملتي با آن پيشينه تاريخي واين جنبش مسالمت آميز جايي ندارد.