۱۳۸۸ شهریور ۴, چهارشنبه
بابك داد از دل كندن از زندگي مي گويد كه شرط آزادگي است
«تخته پاره بر موج/يادداشتهاي روزهاي دور از خانه/٦»
ترديد نكنيم براي آزادي و آزادگي، شرط اول قدم آنست كه رسم «دل كندن» را تمرين كنيم!
گفتگو با يكي از قربانبان كهريزك
کروبی یکی از مستندات خود مبنی بر آزار جنسی بازداشت شدگان کهریزک را منشر کرد
آگوست 24, 2009متن کامل اظهارات این فرد به شرح زیر است :
حاج آقای کروبی پس از اظهارات من روزهای فراوانی را با من نشست و برخاست و تجربه زندگی در کنار ایشان بود که بعد از مدتی توانستم غرور له شده و شخصیت تکیده خود را بازیابم. ایشان ساعت های مدید با من سخن می گفت ومانند یک روانپزشک زمین و زمان را به هم می دوخت تا قانعم کند که من در این موضوع بی گناهم و داستان های دینی و تجربی فراوانی را برایم بازگوکرده و مثال های مختلفی را در این رابطه زدند و داستان مرا با آنان مقایسه کرد و من متوجه شدم بنا به سخنان ایشان اگر کسی که با دست و پای بسته و بدون اینکه از خود قدرتی داشته باشد مورد تجاوز قرار گیرد نه تنها گناهی نکرده بلکه مظلوم نیز واقع شده است.
روزها طول کشید تا که حالم کمی بهتر شد وتوانستم خودی بازیابم و با این موضوع کنار بیایم و فکر خودکشی را از سر بیرون کنم و خودم را دوباره احیا کنم پس از چندی بالخره روز چهارشنبه 2/5/88 به دستور آقای شاهرودی رئیس قوه قضائیه مرا نزد نماینده آقای دری (دادستان کل کشور )فرستادند به نام آقای محمدی که ایشان انسان بسیار محترمی بود و بعد از صحبت کردن با من و دیدن ,وضعیت تاسف بارم بسیار با ملاطفت با من صحبت کردند و یکسره با شرح های من اظهار تاسف می کردند و می گفتند وای بر ما و تمامی سوالاتشان در جهتی بود که به شناسایی محل زندانی من و اشخاص ضارب من مربوط می شد به جاهایی هم رسیدیم و ایشان چند جا را حدس زدند. در آخرهم برایم دعا کردند ومرا به توکل به خدا تشویق کردند و مرا در آغوش گرفتند و بوسیدند که من باز گریه ام گرفت و گفتند قوی باش مرد و فقط نکته ایی که ایشان را ناراحت کرد باخبر بودن دوتن از دوستان آقای کروبی از داستان من بود.
اما قضیه پنج شنبه 29/5/88 بسیار متفاوت بود ساعت حدود 2 بود که سه نفراز طرف منبع دیگری از قوه قضائیه به دفتر آقای کروبی آمدند و پس از آن برگه بازجویی جلویم گذاشتند- نمی دانم من متهم بودم یا شاکی- قاضی مقدمی و 2 نفر دیگر مشغول بازجویی از من شدند ابتدا از من پرسیدند شما از چه کسی شاکی هستی من گفتم من شاکی نیستم وفقط اتفاقی را که برایم افتاده برای آقای کروبی بازگو کردم اما باز می گفتند که از چه کسی شکایت داری و من ناگزیر گفتم شما به من بگویید از چه کسانی می توانم شکایت کنم تا من انتخاب کنم که دیگر قاضی فهمید منظورم چیست وحرفی نزد. به من گفتند که شرح ما وقع را بنویس من هم نوشتم بعد سوالاتشان شروع شد که اکثر آنها درمورد این بود که من از کجا آقای کروبی را می شناسم؟ از کجا به ایشان اعتماد کردم؟ چگونه ارتباط برقرار کردم؟چرا نفس نفس می زنم؟چه طور اعتماد کردم تا به آقای کروبی بگویم؟چرا حاضرشدم که آقای کروبی ازمن فیلم بگیرد؟چرا اصلا فیلم گرفتیم؟هدف آقای کروبی از آگاه کردن آقای گرامی مقدم و آقای داوری چه بود؟آقای گرامی مقدم و داوری کیستند؟چه ساعتی به حزب زنگ زدم؟با چه شماره ایی زنگ زدم؟به چه بهانه به حزب رفتم؟آنجا چه گفتم؟آنها چه گفتند؟وقتی زنگ زدم چه کسی گوشی را برداشت؟بعد به چه کسی وصل کرد؟به آن شخص چه گفتم؟با چه کسی رفتم؟در کدام تظاهرات ها شرکت کردم؟ و هزار چرای دیگر بی ربط به قضیه ی تجاوز که بعد از حدود 3 ساعت که من به ایشان اعتراض کردم .
ایشان به من گفتند ما نمی دانیم توراست می گویی یا نه تو ادعای سنگینی می کنی . کل نظام مقدس را زیر سوال بردی ما از کجا بدانیم که تورا تطمیع نکرده اند؟و وقتی که من گفتم که شما مثل اینکه یادتان رفته است مسئله چیست به ظاهر خواستند سئوالاتی در این خصوص کنند سئوالاتی از این دست که دخول تا کجا بوده و آیا آن شخص ارضا شده است یا نه؟که این سوالات بیش از پیش باعث تخریب روح وروان من شد.
آن جور که من احساس می کنم دوستان آقای مرتضوی نظرشان این است که با تخریب شخصیت اینجانب موضوع را به سمتی سوق دهند که من از آقای کروبی پول گرفتم یا آقای کروبی تطمیعم کرده تااین ادعا را بکنم.
بعد هم از من خواستند که با ایشان به پزشکی قانونی بروم ومن علی رغم اینکه از ایشان خواستم باتوجه به مناسب نبودن حالم و داشتن سرگیجه بگذارند برای روز دیگر که ایشان مخالفت کردندو باهم راهی پزشکی قانونی شدیم.
بعد هم در راه پزشکی قانونی قاضی به من می گویند حدیث داریم از حضرت امام جعفر صادق که احمق و بدبخت کسی است که آخرتش را به دنیایش بفروشد بدبخت تر و مفلوک تر از او کسی است که آخرتش را به دنیای دیگران بفروشد.خودتان قضاوت کنید که منظور حاج آقای مقدمی از بیان این جمله چیست؟!
و بعد تلویحا به من می گوید که گول بازی های سیاسی را نخورم و بعد هم که گفتم تقلب شده گفت: ” وقتی آقای کرباسچی به آقای موسوی رای داده ببین قضیه از چه قرار است من حتی مطمئنم که خود آقای کروبی هم به آقای موسوی رای داده” ودیگر پی این داستان را به توصیه بزرگان با سکوت ادامه دادم و وقتی گفتم چرا با بچه ها اینکار را کردید و چرا اینجور کردید مگرما چه کار کردیم؟ گفت وقتی رهبری فرمودند انتخابات درست بوده یعنی بوده که من گفتم نعوذ بالله که رهبری خدا نیستند و معصوم هم نیستند که بعد دیدم دارد به سفسطه می کشاند که باز سکوت پیشه کردم.
درمیان راه ایستادیم و دونفر دیگر آمدند تا شیفتشان را عوض کنند، من به قاضی مقدمی گفتم که اگر ممکن است دیگر اینها نفهمند و ایشان هم قول داد و گفت که نامه مهر و موم شده به دستم می دهد اما نه تنها نامه را به دست من نداد بلکه با آن مامور پچ پچ کرد و زمانی که من به پزشک قانونی رسیدم .
مامور نامه را باز کرد و به دست مامور پذیرش داد نمی دانم یک نامه معاینه تجاوز به چند کلمه نیاز دارد که قاضی محترم صفحه را ریز ریزپر کرده بود و دکتر قریب 5 دقیقه آن را می خواند بعد هم مامور همراهم ،به نزد دکتری که مرا معاینه کرد رفت و چند بار به قاضی زنگ زد و دایم از من دور می شد مباد که من بشنوم چه می گوید؟در ضمن دکتر پزشکی قانونی به من گفت که من دو نامه می دهم تا شرح درمانت را پزشکانی که رفته ایی برای من بنویسند تا نظر دهم اما آن مامور این نامه ها را به من نداد وهرچه به او گفتم که من خودم دیدم که آن نامه ها را گرفتی هاشا کرد بعد هم زمانی که منتظر جواب بودیم مامور به من می گوید من فکر نمی کنم کسی اینکار را بکند بعد هم به من تهمت دروغگویی می زند و می گوید می دانی اگر نتوانی ثابت کنی چه بلایی سرت می آورند؟ بعد که دید خیلی محکم ایستاده ام و می گویم من فقط از خدا می ترسم و روی حرفم ایستاده ام به من می گوید اگر اتفاقی هم افتاده نباید می گفتی باید به خدا واگذار می کردی الان ببین آبروی خودت و خانواده ات را برده ایی بعد هم که از دکتر نقل قول کردم که می گوید بعد از 1.5 ماه هیچ چیز مشاهده نمی شود مامور به من می گوید اگر چیزی بود حتی سایزش رو هم بهت می دادند وادامه داد که ما کارمان این است که البته معلوم نیست معنای این جمله مجهول کدام کار است.
در راه برگشت وقتی گفتم امسال ماه رمضان بی آبیش سخت است با صدای بلند و چشم غره به من گفت :همینش خوب است که آدم ها بفهمند که جهنم چگونه است. امروز هم به نزد همسایه های ما آمده اند و یکسری سوالات راجع من و خانواده ام کرده اند این کارها چه مفهومی جز ارعاب من از عمومی شدن قضیه را در ذهن تداعی می کند؟ من سوال کوچکی دارم از بزرگوارانی که روز 5 شنبه من را به مانند یک متهم مورد بازجویی قراردادند من را گرفته اند؛ زندان بودم چشمان ودستهایم بسته بود ند؛به حد مرگ مرا زدند و بدتر از همه کاری با من کردند که نزد تمام بی دینان و بت پرستان مذموم است ومن تنها جرات این را داشتم که آقای کروبی را از این موضوع مطلع کنم.من از شخص حقیقی شاکی نیستم چرا که می دانم متاسفانه همیشه در کشورمان گناه به گردن یک شخص رده پایین یا یک گروه پایین رتبه می اندازند وهیچ وقت با مسببین اصلی برخوردی در خور انجام نمی شود
۱۳۸۸ شهریور ۲, دوشنبه
۱۳۸۸ شهریور ۱, یکشنبه
ترجمه كامل گزارش تايمز از تجاوز به رضا نوجوان 15 ساله در زندان
پسر معترض ايراني از تجاوز در زندان سخن مي گويد روزنامه تايمز چاپ لندن در شماره روز شنبه خود مطلبي منتشر كرده است كه حاكي از گرفتاري هاي يك نوجوان در زندان هاي ايران است. مطلب زير متن كامل آن گزارش است.هما همايونپسر پانزده ساله اي در يك خانه امن در مركز ايران با پيكر و روان شكسته، نشسته و گريه مي كند. رضا بيرون نمي رود و از تنهايي مي ترسد. مي گويد كه مي خواهد به زندگي اش پايان دهد و درك دليل اين تمايلش مشكل نيست. او تنها به خاطر اين كه مچ بند سبز مخالفان دولت ايران را در دست داشته، مدت بيست روز دربند بوده و مكررا مورد ضرب و جرح و تجاوز قرار گرفته است. آزار جنسي اي كه رضا متحمل شده، به مانند شكنجه هاي زندان ابو غريب مي ماند؛ همان شكنجه هايي كه مقامات ايراني به خاطر آن دولت آمريكا را تقبيح كرده بودند. رضا در گفتگو با روزنامه تايمز لندن آن روزهاي سخت را به ياد آورد و گفت: "زندگي من به سر رسيده. فكر نمي كنم كه روزي بتوانم از اين حالت رها شوم." رضا به شرطي موافقت كرد با تايمز گفتگو كند كه هويتش آشكار نشود. پزشك معالج وي با تقبل خطري كه خود او را تهديد مي كند، تاييد كرد، رضا تمايل به خودكشي دارد و پيكرش پر از زخم هايي است كه با جزئيات داستان او همخواني دارد. خانواده رضا نوميدانه مي كوشند هر چه زودتر ايران را ترك كنند. رضا از شواهد زنده اتهاماتي است كه اخيرا مهدي كروبي، يكي از رهبران مخالفان، مطرح كرده است. وي مقامات زندان هاي ايران را به تجاوز مستمر زندانيان مرد و زن براي شكستن اراده آنها متهم مي كند. رژيم به نوبه خود مي گويد كه آقاي كروبي با دروغ پراكني به دشمنان ايران كمك مي كند و تهديد كرده است كه او را بازداشت خواهد كرد. برخورد با اين پسربچه گوياي اين حقيقت است كه يك رژيم مدعي دفاع از ارزش هاي اسلامي، براي سركوب ميليون ها تن از شهروندانش كه انتخاب دوباره محمود احمدي نژاد به مقام رياست جمهوري را تقلبي مي دانند، از هيچ تلاشي فروگذار نخواهد كرد. گرفتاري هاي رضا در اواسط ماه ژوئيه، زماني آغاز شد كه او را همراه با 40 نوجوان ديگر در جريان تظاهرات اعتراضي در يكي از شهرهاي بزرگ ايران بازداشت كردند. بيشتر اين نوجوانان واجد شرايط راي نبودند. آنها را به جايي بردند كه به باور رضا، يك پايگاه بسيجي ها بود؛ چشمانشان را بستند، لباس رو را از تنشان درآوردند، با كابل شلاقشان زدند و بعدا در يك كانتينر فولادي محبوسشان كردند. در همان شب نخست سه مرد لباس شخصي كه خود را زنداني وانمود مي كردند، رضا را در برابر چشم همراهانش به زمين انداختند. در حالي كه يكي از مردان سر او را به زير فشار مي داد، دومي بر پشتش سوار شد و سومي روي بدن رضا ادرار وسپس و به او تجاوز كرد. رضا مي گويد: "آنها به ما گفتند كه اين كار را در راه خدا مي كنند و اين كه با چه خيالي ما به خودمان حق داده بوديم عليه دولت اعتراض كنيم." آن سه مرد به ديگر بچه ها هشدار دادند كه اگر فرداي آن روز با بازپرسان همكاري نكنند، همين بلا به سر آنها هم خواهد آمد. پس از آن رضا را بيرون كانتينر بردند و به يك ميله فلزي بستند و تا صبح رهايش كردند. صبح يكي از آن مردها آمد و از رضا پرسيد كه آيا از اتفاق شب گذشته درس گرفته يا نه. "من خشمگُن بودم. به صورت آن مرد تف كردم و فحشش دادم. او با آرنج و كف دستش يكي دو بار به صورتم زد." بيست دقيقه بعد، همان مرد با يك كيسه پر از مدفوع دوباره برگشت و آن كيسه را روي صورت رضا ماليد و تهديد كرد كه به خوردن مدفوع وادرارش خواهد كرد. ديرتر رضا را به اتاق بازپرسي بردند. او به بازپرسش ماجراي تجاوز را تعريف كرد. اكنون رضا معتقد است كه تعريف آن ماجرا كار اشتباهي بود. "بازپرس خوش برخورد بود، اما چشم هاي من بسته بود. او گفت كه قضيه را پيگيري خواهد كرد و من اميدوار شدم." به جاي پيگيري، بازپرس دستور داد كه دست و پاي رضا را ببندند تا بار ديگر به او تجاوز شود. "اين بار خود من اين كار را مي كنم، تا بفهمي كه اين داستان ها را نبايد جاي ديگر بگويي. اين كار حقت است. به شما ها بايد تا دم مرگتان تجاوز كرد." بار ديگر او مورد تجاوز وحشيانه واقع شد. براي سه روز او در يك سلول انفرادي محبوس بود.سپس مجبورش كردند زير "اعترافنامه اي" امضا كند. در "نامه اعتراف" آمده بود كه خارجي ها از او و دوستانش خواسته بودند كه بانك ها و ساختان رسانه هاي دولتي را به آتش بكشند. از او خواستند كه يك دوست 16 ساله اش را به عنوان سركرده گروه معرفي كند. آن دوستش را به حدي لت و پار كرده بودند كه در بيمارستان بستري بود. "من سخت مي لرزيدم، به حدي كه نمي شنيدم به من چه مي گفتند. بدون اين كه نامه را خوانده باشم، زير آن امضا كردم. ترسم اين بود كه آنها دوباره به من تجاوز خواهند كرد." روز بعدي رضا و ديگر بازداشتيان را به يك بازداشتگاه پليس منتقل كردند و رضا يك هفته ديگر آنجا ماند. در نيمه شب روز سوم افسران پليس وارد سلول شدند، چشمانش را بستند و او را به دستشويي بردند و در آنجا بار ديگر به او تجاوز كردند. "دستان من به لرزه افتاده بود و پاهايم لق شده بود. نمي توانستم سر پا وايستم. افتادم و سرم را سخت به كف كوبيدم تا بميرم. جيغ و فرياد مي زدم و از آنها مي خواستم كه من را بكشند. ديگر تحملش را نداشتم و از خودم متنفر بودم." رضا مي گويد و اشك مي ريزد. فرداي آن روز يك فرمانده پليس او را فرا خواند و پرسيد كه چرا شب گذشته آن همه فرياد مي زد. بعد از اين كه او دليل فريادش را توضيح داد، فرمانده از او پرسيد كه چه كسي به او تجاوز كرده است. پسربچه گفت كه با چشمان بسته نمي توانست متجاوزانش را ببيند. فرمانده او را كتك زد و به دروغگويي متهمش كرد و رضا را واداشت كه زير يك نامه ديگر امضا كند. در آن نامه رضا اعتراف مي كرد كه عليه نيروهاي امنيتي اتهامات بي پايه اي را مطرح كرده است. اما اين پايان مصيبت هاي رضا نبود. او را همراه با حدود 130 زنداني ديگر به محوطه دادگاه انقلاب شهر بردند. قاضي اعلام كرد كه مخالفان سرسخت انقلاب اسلامي را به دار خواهد آويخت. وي نام ده نوجوان را برخواند كه رضا هم در آن ميان بود. پيام قاضي روشن بود: اگر بچه ها بار ديگر دم از تجاوز به ناموسشان بزنند، اعدام خواهند شد. قاضي آنها را به زندان مركزي شهر فرستاد. به رضا دستبند زدند و براي ده روز با شش پسر ديگر در يك سلول كوچك نگه داشتند. شامگاهان افسران بچه ها را كتك مي زدند و با تمسخر مي گفتند: "شما مي خواهيد انقلاب كنيد؟" در مواردي ارشد ترين افسران، سه تن از بچه ها را با خود مي برد. رضا مي گويد: "وقتي بچه ها به سلول برگشتند، خيلي آرام و ناراحت بودند". وقتي نوبت به رضا رسيد، او و دو بچه ديگر را به يك اتاق كوچك بردند و دستور دادند لباسشان را در بيارند و با هم عمل جنسي انجام دهند. "او به ما گفت كه از اين طريق ما به تزكيه نفس خواهيم رسيد و ديگر ياراي نگاه كردن به چشم همديگر را نخواهيم داشت. مي گفت، اين كار ما را آرام خواهد كرد." پس از 20 روز سرانجام خانواده رضا موفق شدند با پرداخت وثيقه اي 45 هزار پوندي (هفتاد مليون تومان) او را از زندان در بياورند. قبل از آزادي به رضا بار ديگر هشدار دادند كه در باره اتفاقاتي كه با او افتاده، به كسي چيزي نگويد. برادر رضا مي گويد: "يك دوست من كه نگهبان زندان رضا بود، به من گفت كه او بيمار شده. شبي كه آزادش كردند، بي اختيار گريه مي كرد؛ بعدا همه ماجرا را به مادرم تعريف كرد." خانواده رضا يك پزشك را متقاعد كردند تا عليرغم خطري كه متوجهش خواهد شد، او را معالجه كند. پزشك زخم هاي سطح بدن رضا را درمان كرده و به او آنتي بيوتيك و دارو داده، ولي نمي تواند معاينه دروني انجام دهد. رضا عميقا ضربه خورده، از احتمال بازگشت به زندان وحشت دارد و شب ها بي خوابي مي كشد. پزشك او به روزنامه تايمز گفت كه ديگر بازداشتيان هم همين سرنوشت را داشته اند: "ما در بيمارستان موارد مشابه زيادي داريم، ولي نمي توانيم آن موارد را گزارش كنيم. آنها به ما اجازه نمي دهند كه برايشان پرونده باز كنيم و جزئياتي را روي كاغذ بياوريم." دريوري دايك، پژوهشگر سازمان عفو بين الملل در امور ايران، مي گويد كه داستان رضا با ديگر گزارش هايي كه اين سازمان دريافت كرده است، همخواني دارد؛ گزارش هايي كه حاكي از پايمال كردن شرف و ناموس انساني، آزار بي قيد و بند و بدون رجوع به دادگاه و حتي همدستي مقامات قضايي در تجاوز به ناموس زندانيان و ناديده گرفتن حقوق ابتدايي آنا از جمله دسترسي به مراقبتهاي پزشكي و امكانات درماني است. رضا لا اقل از اين مصيبت زنده بيرون آمد تا داستانش را براي جهانيان تعريف كند. اما دوست 16 ساله اش كه او مجبور بود به عنوان رهبر گروهشان معرفي كند، از شدت زخم هايي كه برداشته بود، در بيمارستان جان داد. هويت افرادي كه در مقاله ذكرشان رفته، محفوظ است.http://www.timesonline.co.uk/tol/news/world/middle_east/article6805885.ece
گزارش تكان دهنده تايمز از تجاوز به پسر 15 ساله بنام رضا
این روزنامه در مهمترین مطلب بین المللی شماره روز 22 اوت خود، تحت عنوان "پسری ایرانی که رو در روی تندرو ها ایستاد از تجاوز در زندان می گوید" اظهارات فردی را منتشر کرده که با نام رضا، 15 ساله و ساکن یکی از شهرهای بزرگ ایران توصیف شده که در جریان ناآرامی های پس از انتخابات دستگیر شد و به نوشته این روزنامه بارها در زندان مورد تجاوز قرار گرفته است.
خبرنگار تایمز که هما همایون نام دارد، می نویسد که چگونه این فرد که تنها با شرط فاش نشدن هویتش حاضر به بیان تجربیاتش شده، "روح و جسمش خرد شده است."
تایمز می نویسد: "رضا نمی خواهد از خانه خارج شود، از تنهایی می ترسد و می خواهد به زندگی خود خاتمه دهد، و درک اینکه چرا او به چنین شرایطی دچار شده سخت نیست."
تایمز می نویسد این فرد 20 روز زندانی بوده و مورد ضرب و شتم قرار گرفته و مورد سوء رفتاری قرار گرفته که به نوشته این نشریه "به رفتارهایی که در زندان ابوغریب صورت می گرفت شباهت دارد، که ایران آمریکا را [به خاطر حوادث آن زندان] تقبیح کرد."
روزنامه تایمز رضا را "شاهد زنده مدعای مهدی کروبی در مورد تجاوز سازمان یافته به بازداشت شدگان پسر و دختر برای خرد کردن اراده آنها" می خواند و می نویسد "رفتاری که با این پسر صورت گرفته نشان می دهد نظامی که خود را پرچمدار ارزش های اسلامی می داند حاضر است تا چه اندازه برای سرکوب کردن میلیون ها نفر از شهروندانش که مدعی تقلب در انتخابات هستند، پیش برود."
تایمز از زبان این فرد می نویسد در شب اول حضور در زندان سه نفر که با لباس شخصی در میان زندانیان بودند، او را "مقابل چشمان دیگر زندانیان" و در حالیکه "می گفتند این کار را برای خدا انجام می دهند" مورد تجاوز قرار دادند.
تایمز که به تشریح جزئیات بدرفتاری صورت گرفته با این فرد پرداخته، می نویسد وقتی رضا به یک بازجو "که به نظر مهربان می رسید" معترض شد که مورد تجاوز قرار گرفته، "بازجو نیز دستور داد رضا را ببندند و با گفتن اینکه 'یاد می گیری این داستان ها را جای دیگر تعریف نکنی' بار دیگر به او تجاوز کرد."
روزنامه تایمز نه تنها جزئیات چند مورد دیگر تجاوز به این فرد (از جمله "توسط ماموران پلیس") را شرح می دهد بلکه می نویسد پس از انتقال رضا و 130 نفر دیگر از بازداشت شدگان به دادگاه انقلاب اسلامی آن شهر، رضا و چند نفر دیگر را "با هدف ارعاب جهت جلوگیری از گفتن حوادثی که بر آنها رفته" از دیگران جدا کرده و آنها را مجبور به برقراری ارتباط جنسی با یکدیگر کردند.
تایمز مدعی است به رضا گفته شده که این کار برای "پاک شدن آنها [از گناهان]" انجام گرفته است.
گزارش تایمز تقریبا دو هفته پس از علنی شدن نامه مهدی کروبی به هاشمی رفسنجانی برای رسیدگی به "شایعه تجاوز جنسی" منتشر شد
این روزنامه می نویسد رضا پس از آزادی با قرار وثیقه و "هشدار نهایی که درباره این رفتار چیزی به کسی نگوید" توسط یک پزشک آشنای خانوادگی مورد درمان قرار گرفت، هر چند به نوشته تایمز این پزشک به واسطه این کمک "خود را در معرض خطر قرار داده بود."
تایمز درمان صورت گرفته بر روی رضا را اینگونه شرح می دهد: "جراحت های فیزیکی او با آنتی بیوتیک و داروهای مسکن مورد درمان قرار گرفت، اما امکان انجام معاینه داخلی وجود نداشت."
تایمز رضا را نظر روحی "به شدت آسیب دیده" توصیف می کند و می نویسد "او به سختی می تواند بخوابد."
این روزنامه از زبان پزشک معالج رضا وجود موارد مشابه در بازداشت شدگان دیگر را تایید می کند و می نویسد: "ما موارد بسیاری در بیمارستان داریم اما نمی توانیم گزارش بدهیم. اجازه نمی دهند پرونده تشکیل بدهیم."
دروری دایک، از موسسه عفو بین الملل هم به روزنامه تایمز گفته است این گزارش "از نظر شدت بی اعتنایی به شان انسان، با دیگر گزارش های دریافت شده همخوان" است. وی تایید می کند که در گزارش های دیگر هم به "بد رفتاری بی حد و حصر و خارج از موازین قانونی، مداخله مقام های قضایی در تجاوز و ممانعت از دستیابی بازداشت شدگان به حق بنیادین دسترسی به خدمات بهداشتی و پزشکی" اشاره شده است.
گزارش روزنامه تایمز تقریبا دو هفته پس از آن منتشر می شود که مهدی کروبی، نامزدی که از سوی وزارت کشور دارای کمترین آراء در انتخابات اعلام شد، نامه ای را که به اکبر هاشمی رفسنجانی جهت رسیدگی به "شایعه تجاوز جنسی" نوشته بود، علنی ساخت.
این نامه واکنش ها و انتقادهای گسترده ای را علیه آقای کروبی در پی داشت اما آقای کروبی روز 29 مرداد (20 اوت) تاکید کرد بدون سند و مدرک موضوعی را مطرح نمی کند.
۱۳۸۸ مرداد ۱۱, یکشنبه
قای ابطحی اعترافاتت هرچه باشد ؛ ما از تو حمایت می کنیم
آگوست 1, 2009 با shirzanآقای ابطحی عزیز همه ی ما می دانیم که چه قدر در زندان آزار دیده اید و تحت فشار بوده اید و همه می دانیم که چقدر تهدید شده اید و در این مدت چه سختی هایی را متحمل شده اید . هم اطلاع داریم که خانواده ی شما از نبود شما پیوسته در بی تابی بوده و حتی یک دقیقه ی خوش نداشته .
و می دانیم که اعترافات شما و شاید بسیاری از دوستان دیگر تحت تاثیر همین فشار های روانی و جسمیست … پس شک نداشته باشید آقای ابطحی که مردم حامی شما هستند و اعترافات شما هرچه باشد مردم شما را دوست دارند و برای شما بیشترین احترام را قائلند .
آقای ابطحی شما و دیگر دوستان در بند بیشترین و بهترین حامیان را دارید پس شک نکنید که در این مسیر پیروزی براش شماست و بازنده ی اصلی این بازی آقایان مرتضوی و دیگر همکارانشان هستند که با زور و شکنجه از متفکرین ایرانی قصد اعتراف گیری دارند .
اعترافات شما هرچه باشد و بر علیه هر که باشد ما به خوبی شما رو درک می کنیم و قوی ترین حمایت ها را از شما خواهیم کرد .